ترجمه زبان هشتم درس 1تا7
ترجمه زبان هشتم درس 1تا7
lesson 1
شایان : آقای چایچی،این پسر عموی من سم هستش.اون به زبان های فرانسه،انگلیسی و کمی فارسی حرف می زند.
معلم: اوه از دیدنت خوش حالم سم
سم : من هم همچنین
معلم: آیا تو اهل ایران هستی؟
سم : آره،من ایرانیول اصل هستم،ولی در فرانسه زندگی می کنم.
معلم : به کلاس ما خوش آمدی.چقدر ایران رو دوست داری؟
سم : ایران خوب[بزرگ] هست.من عاشق ایران هستم.ایران کشوری زیبا است.
برای مشاهــــــــــده به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید...
lesson 2
معلم : بعدازظهر ها چی کار می کنی ریحانه؟
دانش آموز : خوب،من در روز های یکشنبه و سه شنبه بعدازظهر ها به باشگاه می روم.
معلم : جمعه صبح چطور؟
دانش آموز : من در خانه می مانم و استراحت می کنم.چطور؟
معلم : تو می دونی،شیوا در درس انگلیسی خوب نیست.تو می تونی بهش کمک کنی؟
دانش آموز : اوه،حتما
معلم : به نظر خوب می یاد.کی می تونی شروع کنی؟
دانش آموز : بعدازظهر این چهارشنبه.
معلم : خوبه.ممنون.من الان بهش خبر می دم.
lesson 3
الهام : اووو؟نقاشی تو خیلی خوبه.
سارا : ممنون.تو می تونی نقاشی بکشی؟
الهام : نه،من تو نقاشی کردن خوب نیستم؟ولی می تونم عکس های خوبی بگیرم.
سارا : واقعا؟می تونم عکس هاتو ببینم؟
الهام : چرا که نه؟این بعدازظهر به خونه ی ما بیا.
سارا : اوه،من نمی تونم امروز بیام.بعدازظهر پنجشنبه چطور؟
الهام : قبوله.تو می تونی کتاب[دفتر]نقاشی رو هم بیاری.
سارا : حتما.
lesson 4
معلم : حالت خوبه؟
دانش آموز : نه،خوب نیستم.سردرد دارم.
معلم : اوه،تو جراحت چشم هم داری.تو باید بری خونه و استراحت کنی.
دانش آموز : بله،ولی ما کلاس های دیگری هم داریم.
معلم : نترس.من با معلمت دراین باره صحبت می کنم.
دانش آموز : ممنون از کمکتون.
معلم : بیا بریم دفتر و و اول به خانوادت زنگ بزنیم.بچه ها ساکت باشید،من چند دقیقه ی دیگه برمی گردم.
lesson 5
فانیندرا : مرتضی،درباره ی اصفهان برام بگو،کجاست؟
مرتضی : خوب،اصفهان شهر قدیمی در مرکز ایران هستش
فانیندرا : چه شکلیه؟
مرتضی : شهری بزرگ و تمیز هستش
فانیندرا : بناهای تاریخی داره ؟
مرتضی : بله،زیاد.در حقیقت،اصفهان مساجد و بناهای معروفی داره.
فانیندرا : آیا آنجا موزه ای هم هست؟
مرتضی : بله،چند تا از بهترین ها
فانیندرا : من باید به زودی این شهرو ببینم
مرتضی : حتما،و ما می تونیم درقسمت مرکز شهر غدا بخوریم.
lesson 6
سام:حمید اهل کجا هستی؟
معلم : بعدازظهر ها چی کار می کنی ریحانه؟
دانش آموز : خوب،من در روز های یکشنبه و سه شنبه بعدازظهر ها به باشگاه می روم.
معلم : جمعه صبح چطور؟
دانش آموز : من در خانه می مانم و استراحت می کنم.چطور؟
معلم : تو می دونی،شیوا در درس انگلیسی خوب نیست.تو می تونی بهش کمک کنی؟
دانش آموز : اوه،حتما
معلم : به نظر خوب می یاد.کی می تونی شروع کنی؟
دانش آموز : بعدازظهر این چهارشنبه.
معلم : خوبه.ممنون.من الان بهش خبر می دم.
lesson 7
معلم : آیا تو سرگرمی هایی داری زهرا؟
زهرا : بله.به عنوان مثال تماشای فیلم ها.
معلم : جالبه!تو چی سمیرا؟
سمیرا : خوب ، من عاشق خواندن هستم.
زهرا : واقعا؟چه نوع چیز هایی می خونی؟
سمیرا : کتاب ها ، روزنامه ها ، اخبار ورزشی اصلی (ویژه) و بعضی مواقع اشعار.
زهرا : شما چطور خانم امامی؟
معلم : در واقع ، من سرگرمی ای ندارم.ولی معمولا اوقات فراغتم را به باشگاه ورزشی می روم.
وقعاَ ممنون بابت مطلبتون
دنبالش همه جا رو گشته بودم